افکار ویرانگر

من و کمی بیشتر از من

افکار ویرانگر

من و کمی بیشتر از من

شب روشن


هنوز هوا روشن بود ولی قرص کامل و بزرگ ماه از پنجره اتاقم معلوم بود! به مامان گفتم وای بیا ببین چقدر ماه خوشگل شده!  انقدر نزدیکه که اگه دستتو دراز کنی بهش میرسی.............یه نیم ساعتی وایسادم و نگاش کردم!
.
.
تیتر اخبار فردا اعلام کرد دیشب روشن ترین شب سال بوده که  بزرگترین و روشن ترین ماه در 20 سال اخیر را داشته که هزار و سیصد کیلومتر نزدیکتر بوده! 30 درصد روشن تر و زرد تر و 14 درصد بزرگتر از شب های دیگه بوده و  کلی عکس هم تو اینترنت منتشر شد! 
.
.
یه وقتایی اگه ندونی اتفاقی که برات افتاده یک اتفاق خاص و منحصر به فرده که  20-30 سال دیگه طول میکشه که یه نفر مثل تو همچین چیزی رو تجربه کنه ممکنه بهش بی توجه باشی
خوبه که هر اتفاق خوبی حتی اگه اون لحظه خیلی کوچیک و شاید کم اهمیته برات خاص و زیبا و دست نیافتنی باشه! چون ممکنه یه روز بعد مثل من متوجه بشی که اون اتفاق به ظاهر ساده یک رخداد نجومی بزرگه که همه دنیا دارن ازش صحبت می کنن...اون لحظه با خودت میگی کاش یه جوری اون اتفاقو ثبت میکردی! کاش از اون لحظه عکس میگرفتی! کاش به جا نیم ساعت، سه ساعت وایمیسادی و تماشاش میکردی!
مثل باز شدن گل رز حیاط، مثل درخت اناری که حالا خشک شده و یه زمانی بهترین بک گراند عکسای کودکیت بوده، مثل خنده های از ته دل مادربزرگت، مثل هم نشینی اتفاقی با یه استاد پیر تاریخ مثل تمام اتفاقات خوب و ساده ی زندگی